قسمت پنجم :زندگی آسان است، نگران نباش
نوشته : آنیس مارتن لوگانوقتی وارد اتاق نشیمن شدم، ابی در لباس خواب، روی صندلی ننویی، و جلو آتش شومینه نشسته بود. اشاره کرد که بروم پیشش. تلوتلو خوران به طرفش رفتم، خود...
۰
۱۵۱
نوشته : آنیس مارتن لوگانوقتی وارد اتاق نشیمن شدم، ابی در لباس خواب، روی صندلی ننویی، و جلو آتش شومینه نشسته بود. اشاره کرد که بروم پیشش. تلوتلو خوران به طرفش رفتم، خود...
نوشته : آنیس مارتن لوگانبا ذوق و شوق برایم تعریف کرد چه خبر است. حرف هایش اندک اندک مرا به خانه و زندگی ام برگرداند. انگار راه نفس کشیدنم را باز کرده باشد، مرا از ترس ها...